داستان برمیگرده به چند سال پیش که مجرد بودیم
خونه یکی از دوستامون، که از ده، بیست سال قبلش کلا خالی شده بود میگفتن جن داشت فقط قبلترهاش مادر رفیقم تو یک اتاقش دعا نوشته بود که جن نتونه بیاد
چون منم خیلی دنبال هیجان بودم به اصرار من با چندتا از دوستان وارد اون خونه متروکه شدیم که ای کاش هیچ وقت پامون رو اونجا نمیذاشتیم……….